صعود قله شیرکوه بام استان یزد در آذرماه 1403 به سرپرستی آقای رضا فریبرزی و عقبداری آقای حامد ایزدپناه
💡 حکم صعود برای اعضاء باشگاه که در این برنامه حضور داشتند، قابل دانلود است.
در حال آماده سازی حکم صعود شما برای دانلود...
30 ثانیه بعد از باز شدن مجدد صفحه گزارش برنامه فایل حکم صعود دانلود خواهد شد
لطفا صبور باشید
گواهی میشود:
صعود قله شیرکوه
صعود قله شیرکوه
صعود قله شیرکوه
صعود قله شیرکوه
صعود قله شیرکوه
صعود قله شیرکوه
صعود قله شیرکوه
تجربیات و دستاورهای همنوردان در این برنامه:
زندگی کولهباری است که به دوش میکشیم و راهی هم به جز شیب تند پیش رو نیست. کمر خم کنیم یا نه نفسگیر است. گاهی دوست داری این حجم تحملناپذیر فشار را بگذاری زمین و هرآنچه هست را بالا بیاوری. گاهی درد میدود درون جمجمهات، سرت گیج میرود، گم میشوی و گم میکنی همه چیز را، زندگی را و مرگ را. این دو گاهی آنقدر مماس بر هم میشوند که نمیدانی لبهی کدامیک راه میروی. یک قدم مانده به تسلیم و سقوط اما ورق برخواهد گشت و دست عوض خواهد شد، اگر که بدانی به کدام ریسمان بیاویزی و بگریزی.
چشمهایت را باز نگهدار حتی اگر که ترس تنها منظرهی پیش روی تو باشد. چشمهایت را نبند و بگذار سوسوی کمرمق امید تو را به پیش براند. بخت با کسی یار است که نبض نامرئی عشق را در دست بگیرد. عشق همان نگاه نگرانی است که دورادور تو را میپاید. دست اشتیاقی است که به سویت دراز است و اگر که دور افتاده باشی برایت تکان میخورد تا بدانی که هنوز در دیدرس کسانی هستی که دوستت دارند. به آنها فکر کن. به همانها که دوستت دارند. آنها اگر که دو بال پرواز نباشند میتوانند دو بازوی قوی باشند برای آنکه کولهبار زندگی را به دوش بگیری و تا فتح مرتفعترین قله بالا بروی. موج عشق تو را به اوج میرساند. باور کن
زندگی کولهباری است که به دوش میکشیم و راهی هم به جز شیب تند پیش رو نیست. کمر خم کنیم یا نه نفسگیر است. گاهی دوست داری این حجم تحملناپذیر فشار را بگذاری زمین و هرآنچه هست را بالا بیاوری. گاهی درد میدود درون جمجمهات، سرت گیج میرود، گم میشوی و گم میکنی همه چیز را، زندگی را و مرگ را. این دو گاهی آنقدر مماس بر هم میشوند که نمیدانی لبهی کدامیک راه میروی. یک قدم مانده به تسلیم و سقوط اما ورق برخواهد گشت و دست عوض خواهد شد، اگر که بدانی به کدام ریسمان بیاویزی و بگریزی.
چشمهایت را باز نگهدار حتی اگر که ترس تنها منظرهی پیش روی تو باشد. چشمهایت را نبند و بگذار سوسوی کمرمق امید تو را به پیش براند. بخت با کسی یار است که نبض نامرئی عشق را در دست بگیرد. عشق همان نگاه نگرانی است که دورادور تو را میپاید. دست اشتیاقی است که به سویت دراز است و اگر که دور افتاده باشی برایت تکان میخورد تا بدانی که هنوز در دیدرس کسانی هستی که دوستت دارند. به آنها فکر کن. به همانها که دوستت دارند. آنها اگر که دو بال پرواز نباشند میتوانند دو بازوی قوی باشند برای آنکه کولهبار زندگی را به دوش بگیری و تا فتح مرتفعترین قله بالا بروی. موج عشق تو را به اوج میرساند. باور کن
ترک مسیر پیموده شده برای همنوردانی که در برنامه حضور داشتند قابل دانلود است.